از پنجره بیرون می اندازم سلامت را بی حوصله، می آورم بشقاب شامت را
خسته، جلو می آیی و می بوسی ام امّا من هی عقب تر می روم هی پشت بامت را
آخر می افتم از سرت از «دوستم داری» باید که از دنیا بگیری انتقامت را
روی تنم جای کبودی مانده از دستت مردی!! نشانم می دهی هر شب مرامت را!!
در من گره خورده طنابی، بسته به هیچم دُور خودم، دُور تو، دُور عشق می پیچم
من خسته ام، من خسته بودم، خسته خواهم بود ای کاش ساعت روی دیوارش بخوابد زود
سرما زده دنیام از برفی که می باری گم می کنم خود را میان خانه ای از دود
یک مرد عاشق را برایم ادّعا کردی امّا عزیزم زود راهت را جدا شخصی ...
ما را در سایت شخصی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : worldcr7a بازدید : 311 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 1:53